مدیرعامل تامین سرمایه تمدن مطرح کرد:
سازمان علمي و فناوري به مثابه سياستگذار استراتژيک اقتصاد دانش بنيان
مدیرعامل تامین سرمایه تمدن مطرح کرد:
سازمان علمي و فناوري به مثابه سياستگذار استراتژيک اقتصاد دانش بنيان
صندوقهاي سرمايه گذاري نهادهاي مالي هستند که در بازار سرمايه ايران شکل گرفته اند. اين صندوقها با نظارت سازمان بورس و اوراق بهادار و فرابورس ايران بازار جديدي را براي تامين مالي و حمايت از صنايع دانش بنيان شکل داده اند. اگر نقش بازار سرمايه را با نظام بانکي مقايسه کنيم، درخواهيم يافت که فعاليت بانکها در اين زمينه تقريبا «هيچ» بوده است، اما در مقابل کارگزاريها و تامين سرمايه ها در ذيل بازار سرمايه توانسته اند ساختارهاي مناسب در اين زمينه را فراهم کنند. محمودرضا خواجه نصيري، مديرعامل تامين سرمايه تمدن از مديران بازار سرمايه است که با قوت پا در ميانه اقتصاد دانش بنيان گذاشته است. او معتقد است که اقتصاد دانش بنيان در حال باز کردن راههاي جديد است؛ راههايي که به مرور در حال تکميل شدن هستند. او با تحليل شرايط پيش روي اکوسيستم دانش بنيان به يک خلأ اشاره ميکند و آن سياستگذاري استراتژيک و کلان در اين حوزه است. خلئي که سازمان علمي و فناوري رياست جمهوري با توجه به عملکرد خود و ظرفيتهايي که خلق کرده است، ميتواند بر عهده بگيرد.
به اعتقاد شما صندوقهاي جسورانه چه نقشي در تغيير نگاه سرمايه گذاري دارند؟
معاونت علمي در چند سال گذشته در حوزه دانش بنيان نگاه ويژهاي داشته است و با ساختارسازي اين حوزه را طبقه بندي کرده است. در عين حال معاونت توسعه و برنامهريزي نيز بر روي اين حوزه کار و براي بخش صادرات آن فکر کرد. از جمله ساختارهايي ساخت و صندوقهاي نوآوري و شکوفايي و پژوهش و فناوري به ميدان آمدند و در آن بخش سيستم سازي کردند.
در ايران در بخش سرمايه گذاري چنين رويکردي را نداشتيم. شاهد بوديم که شرکتهايي در خارج از کشور خود را ونچر کاپيتاليست (venture capitalist) يعني سرمايهگذار مخاطرهپذير معرفي ميکردند و براي ارزيابي به ايران ميآمدند، اما چنين ظرفيتي در ايران ايجاد نشده بود. البته بخشي از مشکلات به ضعف ساختارهاي اقتصادي بخش خصوصي بازميگشت. ما همواره به ايجاد ساختارهاي عمومي فکر کردهايم و به ساختارسازي در بخش خصوصي کمتوجه بودهايم.
اگر صندوقهاي جسورانه شکل بگيرند، منابعي را براي سرمايه گذاري جذب ميکنند و ميتوانند طرحهايي را در اين زمينه پيدا کنند و با صاحبان طرح گفتوگو، طرح آنها را ارزشگذاري و نگاه سرمايه گذاري خود را به آنها منتقل کنند. براي آنها برنامه ارائه ميدهند و ميزان توليد جريان نقدي و زمان رسيدن آنها به نقاط مختلف سرمايه گذاري و ميزان اعتبار در آن نقطه را مشخص ميکنند. بنابراين با ايجاد اين صندوقهاي جسورانه به يکباره تفکري مالي به بدنه شرکتهاي دانش بنيان کشور و کسبوکار به شکلي جدي تزريق ميشود و از اتلاف منابع در حوزه دانش که منجر به ثروت نشود، جلوگيري ميکند. بنابراين حلقه مفقوده بين توليد ثروت و دانش صندوقهاي جسورانه هستند که ميتوانند توليد دانشي کنند که منجر به توليد ثروت شود. اين امر باعث ميشود که هم دانشمندان ما ثروتمند شوند و بتوانند کار را توسعه دهند و هم بخش سرمايه گذاري ما از منفعت ثروتي که در جامعه ايجاد ميشود و حاشيه سودهاي بالاي تکنولوژيهاي جديد بهرمند شود. علاوه بر آن ثروت ايجاد شده به بخش تکنولوژي وارد ميشود و آن را بزرگتر ميکند، در نتيجه ما ميتوانيم بيزينسهاي بزرگ و در سطح بينالمللي انجام دهيم و حرفي براي گفتن داشته باشيم.
صندوقهاي سرمايه گذاري چه نقشي در توسعه بخش خصوصي خواهند داشت؟
وقتي در فضاي قانون برنامه کشور و سياست کلي اصل 44 تصميم به کاهش تصديگري دولت گرفته ميشود، اگر بخواهيم بخشي را در اقتصاد تقويت کنيم، بايد از طريق سرمايه گذاران بخش خصوصي وارد عمل شويم. سرمايه گذاران بخش خصوصي بدون اطلاع و دانش در موضوعي ورود نميکنند، به ويژه اين مسئله در حوزه تکنولوژي که پيچيدگيهاي خاص خود را دارد، بيشتر ديده ميشود. بنابراين به يک نهاد واسط نياز داريم تا اين کار را بدون نياز به سرمايه گذاري دولت انجام بدهد و زمينه ايجاد صنعت در سطح بينالمللي را فراهم آورد و تکنولوژي را توسعه بخشد. اين هدفي است که صندوقهاي جسورانه دنبال ميکنند.
شما به يک اکوسيستم مالي اشاره کرديد، مشکلات اين اکوسيستم را به واسطه فعاليتهايي که داريد چه ميبينيد؟ بزرگترين مشکل اين حلقه چيست؟
اين کار به دليل جديد بودن گپ اجرايي بسيار دارد. دانش حقوقي ما براي تنظيم ترانشيتها (نقل و انتقالات کاغذي)، قراردادها، روابط مالي بين شرکتها، روشهاي ارزشگذاري و... کم است. البته اين کار را نکردهايم، ولي دانش تمام اين موارد را به دست ميآوريم . به عنوان مثال دو شرکت دانش بنيان را ارزشگذاري ميکنيم و بعد از آن در مورد شرکت سوم راحتتر مراحل را انجام ميدهيم يا يک قرارداد حقوقي ميبنديم و مراحل مختلف قرارداد با اين شرکتها را ياد ميگيريم.
من نميتوانم اسم اين موارد را گپ بگذارم، به نظرم اينها پر ميشود و موضوعي نيست که در جريان فرايند اجرايي کار به دست نيايد. يک تا دو سال ديگر همه اين مسائل حل ميشود. مثل همه حوزه هاي ديگر آموزشها در اين بخش نيز انجام ميشود و صندوقهاي جسورانه ويسي همه اين موارد را فراميگيرند. اطلاعات من نسبت به دو سال گذشته افزايش زيادي داشته و مطالب زيادي را در مسير انجام کار ياد گرفتهام. گپ ما در حوزه اکوسيستم سرمايه گذاري شرکتهاي دانش بنيان يک کورديناتور و سياستگذار استراتژيک است. خيلي مهم است که فضاي اکوسيستم مالي و اقتصادي دانش بنيان را به گونهاي هدايت کنيم که به اهداف خود برسيم. اهداف در اينجا به اين معناست که سايز اقتصاد و شرکتي را که در نظر داريم ايجاد کنيم، داشته باشيم تا حوزه و شرايط خود را بدانيم.
به عنوان مثال ما به دنبال اين هستيم که در حوزه دانش بنيان شرکتهايي در حد شرکتهاي بزرگ اپراتور ايجاد کنيم و شرکتهاي بزرگ با پرداختهاي عظيم به وجود آوريم. به دنبال اين هستيم که کسب و کارهاي کوچک و متوسط را بزرگ کنيم و کسب وکارهاي بزرگ و برند جاي تعدد کسبوکار داشته باشيم. اين مسائل تفکر و تصميماتي است که ميتواند سياستگذاري و نحوه تخصيص منابع را مشخص کند. به عنوان مثال منابع صندوق نوآوري و شکوفايي تا مادامي که در سيستم براي کسب وکارهاي کوچک به جاي ارائه زيرساخت تزريق شود، آنها ياد نميگيرند که دريافت پول هزينه دارد.
اين رانتها به درد نميخورند، بلکه آنها بايد در جايي تزريق شوند که ميخواهند يک تحول بزرگ در صنعت ايجاد کنند. اگر اين رانتها در بدنه خرده سيستمها تزريق شوند، ديگر ساختار سرمايه گذاري قادر به ايجاد منفعت نيست. اکنون خيلي از بانکها و نهادهاي ديگر اقداماتي را براي ايجاد شتابدهنده انجام ميدهند تا بتوانند طرحهاي دانش بنيان را حمايت کنند، با آنها شريک شوند و از قبل اين شراکت سود کنند.
آنها براي اين امر سرمايه گذاري ميکنند، طبيعتا اگر يک شرکت يا طرح دانش بنيان به جاي اين سرمايه ها يک آلترناتيو داشته باشد که سرمايه بدون بهره به آن دهد، وارد آن ساختار ميشود و بعد از گذشت زماني (ششماه تا يک سال) هزينه شکست آن ساختار نيز کاهش مييابد، چون لازم نيست هزينه اي به دولت بپردازند.
روشهاي غلط ساختار سرمايه گذاري را مريض ميکند. ساختار سرمايه گذاري بايد حساب و کتاب داشته باشد. بايد به سرمايه گذاري از بالا نگاه شود. اگر سرمايه اي قرار است تزريق و رانت داده شود، همگي مبتني بر فرايند و سياستگذاري جريان اقتصادي يا همان کورديناتور شکل بگيرد.
در حال حاضر کورديناتوري را چه کسي بايد انجام دهد؟ آيا نهاد خاصي را در نظر داريد؟
اساسا اين امور ميتواند خود به خودي شکل بگيرد، اما چون معاونت علمي علاقه مند است که اين کار را انجام دهد و تلاشهايي در اين رابطه داشته است، بايد در اين زمينه وقت بگذارد و در سياستگذاري و تعامل بين ارکان مختلف اين سيستم تلاش کند.
معاونت علمي را جزو نهادهايي در کشور ميدانم که بسيار بهتر از نهادهاي ديگر در موضوع دانش بنيان کار کرده و هميت، برنامه ريزي، کلينگري و سياستگذاري کلان در آن وجود دارد. به نظرم تا اينجا کار خوب پيش رفته است. موضوعي که وجود دارد اين است که شايد آنها از روند پيشرفت کار در حوزه سرمايه گذاري راضي نباشند، ولي بايد در نظر بگيرند که در حال تاسيس ساختار جديدي هستند که قبلا وجود نداشته و ممکن است سه تا چهار سال طول بکشد. اگر آنها هماهنگي بيشتر و دقيقتري انجام دهند و برنامهريزي لازم را داشته باشند، صندوقهاي ويسي (سرمايه گذاري جسورانه) در نقطه اي ناگهان جهش بزرگي خواهد کرد و اکوسيستم شکل ميگيرد.
در حال حاضر ساختار در حال شکل گيري است و ما يکي يکي طرحهاي برتري را که بين اجزاست، درست ميکنيم. همه آنها ميتوانند به عنوان يک سيستم کار کنند. در حقيقت در کشور ما بعد از شکل گيري اين سيستمها، استفاده از آنها زياد ميشود. يعني وقتي نرم افزاري سيستم حملونقل درون شهري را سامان ميبخشد، از روي آن براي بخشهاي ديگر کپي برداري ميشود، اما تشکيل سيستم اوليه زمان زيادي ميبرد. ساختار سرمايه گذاري نيز مشابه اين روند را طي ميکند و معاونت علمي همان گونه که تاکنون روي اين موضوع وقت گذاشته، باز هم در اين باره زمان بگذارد. به دليل اينکه معاونت علمي مجموعه هماهنگ تري است و ارتباط گسترده اي با بخشهاي ديگر دارد، بايد اين کار هماهنگي و کورديناتوري را انجام دهد.
بگذاريد به موضوع ابتدايي يعني صندوقهاي سرمايه گذاري برگرديم. صندوقها در چه بخشي از سرمايه گذاري وارد ميشوند؟
سرمايه گذاري دانش بنيان از Early Stage (مرحله اوليه) تا مراحل بعدي پيش ميرود. ممکن است شرکتي که به تازگي وارد طرحي تجاري شده يک نمونه آزمايشي درست کند و در سري اوليه نمونه هاي آزمايشي را توليد کند و در سري بي بازار فروش آن را ارزيابي کند؛ اما ويسيها از همان ابتدا ميتوانند از مرحله اوليه تا آخرين مرحله سرمايه گذاري کنند.
عمدتا 70 تا 80 درصد سرمايه گذاري را آنها در اي سريز و بي سريز (مرحله اول و دوم) انجام ميدهند، چراکه بايد ظرف چهار سال از سرمايه گذاري خارج شوند و بروند. يعني سرمايه گذاري کنند، آن را به جايي برسانند و آن را در بورس عرضه کنند و از آن خارج شوند. بنابراين آن جريان بايد به تشکيل شرکت نزديک شده باشد. آنها ميتوانند اين کار را انجام دهند. آنها ميتوانند ايدهاي را بگيرند و به جايي برسانند و به ديگري واگذار کنند.
يعني همان کاري که اکسلريتورها يا همان شتابدهنده ها انجام ميدهند؟
بله، ولي طبيعتا عمده کار آنها در بخش اي سريز و بي سريز است.
شتابدهنده ها به ويژه اخيرا ضعيف عمل کرده اند؛ چرا آنها نتوانسته اند عملکرد خوبي داشته باشند؟
بزرگترين وظيفه اي که اکسلريتورها (يا همان شتابدهنده ها) دارند اين است که بايد mentorship (مربيگري) خوب انجام دهند؛ اما برخي از آنها وقتي که شما طرح خود را ارائه ميدهيد، يک ميز به شما ميدهند تا اگر سودي از آن پروژه حاصل شد از آن بهره ببرند. اين نوعي پول مفت درآوردن است و مشکل اينجاست. آنها بايد مثل يک استاد راهنما در دانشگاهها عمل کنند و تنها به واسطه پوزيشن و موقعيت خود از طرح استفاده نبرند.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان